یه روز پاییزی اواخر دهه 80، وقتی از باشگاه تکواندو اومدم خونه، دیدم خونمون شلوغه و دختر عمو و سرعموهام همه تو اتاقم هستن. تا اینکه وسط شلوغیا یه مانیتور دیدم که وسطش لوگو ویندوز اومد و همه چیز از اونجا شروع شد…
یه روز پاییزی اواخر دهه 80، وقتی از باشگاه تکواندو اومدم خونه، دیدم خونمون شلوغه و دختر عمو و سرعموهام همه تو اتاقم هستن. تا اینکه وسط شلوغیا یه مانیتور دیدم که وسطش لوگو ویندوز اومد و همه چیز از اونجا شروع شد…
!Copyright 2025 by AmirHossein Shabrang Bonaki. All Rights Reserved